لطفا بزرگ نشوید!

ساخت وبلاگ

تا دیروز که تو آسانسور بهش برخوردم حدود یک سال بود که ندیده بودمش . صورتش لاغر شده بود و زیر چشماش گود اقتاده بود . دیگه از اون دختر شیطون که با بَردی صدا کردنم کفر منو بالا میاورد خبری نبود . انقدر سرد و بی روح سلام کرد که هر لحظه احتمال میدادم از حال بره! جوابشو دادم و حالشو پرسیدم:

- حال شما غزاله خانوم

- خوبم ممنون

- مادر میگفت اسباب خونه رو حراج کردین دارین میرین از ایران

- اوهوم

- مبارکه ! کجا حالا به سلامتی ؟

-چه میدونم ! چه فرقی میکنه آدم کجا اوردوز کنه

یه لحظه بینمون یه سکوت وحشتناک حاکم شد . آسانسور رسیده بود به پارکینگ اما نای خداحافظی کردن باهاشو نداشتم . زل زده بود بهم و داشت عکس العملمو نگاه میکرد  . چیزی نداشتم برای گفتن ! یه کم من و من کردم و خیلی آروم گفتم امیدت رو از دست نده ! یه لیخند نصفه نیمه بهم زد و گفت باشه بَردی ! رفت سوار ماشینش شد و رفت

هنوز باور نکردم حرفاشو !  خدا کنه دروغ باشه و سر به سرم گذاشته باشه

کسی اونجا هست ؟ لطفا جواب بدین !...
ما را در سایت کسی اونجا هست ؟ لطفا جواب بدین ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cpersonnalite4 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 4:37